-
فوکو و پدیدارشناسی!؟ ترجمه!
شنبه 1 خرداد 1395 18:32
ماجرا از آنجا آغاز شد که من هنگام خواندنِ کتابچهی «پدیدارشناسی» (که در حقیقت ترجمهٔ برخی از مدخلهای واژهنامهٔ استنفورد است) به این جمله برخوردم: « میشل فوو با مبدأ قراردادن مقولات پدیدارشناسانه به بررسی تکوین و معنای نهادهای اجتماعی پرداخت ...» درکل هم این فصل مربوط به تأثیرات پدیدارشناسی بر دیگر حوزههای فلسفه...
-
یادداشتبرداری : بوردیو و خانواده
پنجشنبه 2 اردیبهشت 1395 15:14
مایکل گرنفل در مقالهی «اینترست» در کتاب «مفاهیم کلیدی پیر بوردیو» نکتهای نقل کرده که امروز بهشدت من را شگفتزده کرد و به فکر فرو بُرد! بحث در مورد این است عقلانیبودنِ کنشهای انسانی ست. میدانیم که بوردیو با RAT ( Rational Action Theory ) و RCT ( Rational Choice Theory ) مشکلاتِ جدی دارد و در کتاب نظریهی کنشاش...
-
سوژه و اُبژه و مشتقاتشان
پنجشنبه 2 اردیبهشت 1395 14:12
سوژه و اُبژه جزو اصطلاحاتی هستند که در ادبیات آکادمیک بهفراوانی بهکار میروند و تاریخِ طولانیای هم دارند. در این مطلب میخواهم مختصراً بگویم من چه برداشتی از این کلمات دارم و آنها را چگونه فهمیدهام. البته باید گفت که این اصطلاحات دارای معناهای بسیار گستردهای هستند و نمیتوان در مطلبی کوتاه همهی آنها را شرح...
-
جامعهشناسی برای من چه معنایی دارد؟
پنجشنبه 2 اردیبهشت 1395 14:10
من سه سال است که در رشتهی علوم اجتماعی درس میخوانم و مطالعه میکنم. پیش از اینکه کنکور بدهم یادم میآید از چندین نفر در مورد جامعهشناسی پرسیده بودم. راستش را بخواهید انتخابِ اولم روانشناسی بود و نه جامعهشناسی. یکی از دوستانِ اینترنتی در پاسخ به پرسشهایم نکتههای جالبی گفته بود. رشتهاش تاریخ بود و از آنجا که شخصی...
-
باز هم تغییر رویّه
پنجشنبه 15 بهمن 1394 22:32
پیشنوشت: این مطلب رو سه چهار روز پیش نوشته بودم و ابتدایش اندکی امیدوار بودم. اما بعدش امیدها نقشِ بر آب شد، چون نتوانستم مطلب را به وبلاگ بیفزایم (و در پینوشت هم به این قضیه اشارتی رفته)! با اینحال به راهِ بادیه رفتن بِه از نشستنِ باطل. اگر کسی پیدرپی روالها و شیوههایش را تغییر بدهد معناهای گوناگونی تواند داشت....
-
سیدجواد!
پنجشنبه 15 بهمن 1394 22:28
چند وقتی ست که کتاب «زوال اندیشهٔ سیاسی در ایران» را از سیدجواد طباطبایی آغاز به خواندن کردهام. البته به شیوهای ناسیستماتیک و پراکنده! سید جواد برای من اندیشمندِ جالبیست. گمان میکنم نخستین بار که اسمش را بطور جدی شنیدم هنگامی بود که دوستم مسعود گفت سیدجواد نقدهایی بر تزِ «امتناع تفکر» آرامش دوستدار وارد کرده و آن...
-
شخصی!
جمعه 20 شهریور 1394 19:12
چند روز پیش خوابی دیدم بسیار شگفت و هُناینده و معرفتانگیز! البته پیشدرآمدی هم داشت این خواب! چند هفته پیش از چند روز پیش خواب دیدم که (البته در جهانِ خواب نه انسجامی هست و نه عقلانیتی! بنابراین حتی نمیدانم آنچه را که بهیادمیآورم تا چه حد مطابقِ با واقع است! اما گفتنش بهتر از ناگفتن ) پدرم آمده دانشگاهمان و در...
-
خوانش مثنوی -۳
جمعه 30 مرداد 1394 21:42
شه چو عجزِ آن حکیمان را بدید / پابرهنه جانبِ مسجد دوید رفت در مسجد سویِ محراب شد / سجدهگاه از اشکِ شه پرآب شد چون به خویش آمد ز غرقابِ فنا / خوش زبان بگشاد در مدح و ثنا کای کمینه بخششت ملکِ جهان / من چه گویم چون تو میدانی نهان ای همیشه حاجتِ ما را پناه / بارِ دیگر ما غلط کردیم راه لیک گفتی گرچه میدانم سِرَت / زود...
-
خوانشِ مثنوی . ۲
دوشنبه 12 مرداد 1394 09:01
حکایتِ عاشقشدنِ پادشاه بر کنیزک و بیمارشدنِ کنیزک و تدبیر در صحت او بشنوید ای دوستان این داستان / خود حقیقت نقدِ حالِ ماست٬ آن بود شاهی در زمانی پیش از این / مُلکِ دنیا بودش و هم ملکِ دین اتفاقا شاه روزی شد سوار / با خواصِ خویش از بهرِ شکار یک کنیزک دید شه در شاهراه / شد غلامِ آن کنیزک پادشاه گویا مولوی این داستان را...
-
خوانشِ مثنوی - ۱
جمعه 9 مرداد 1394 11:18
حدودِ دوسه سال پیش بود که تصمیم گرفته بودم بطورِ جدی بیتهای مثنوی را ازآغاز تا انجام (البته با خلاصه کردنها و رد دادنها) بررسی کنم. اما چنین حرکتی تنها تا پایانِ نینامه پیگرفته شد. (البته پیش از آن هم چندین بار بطورِ پراکنده برخی داستانهای مثنوی را به شیوهی خودم بررسیده بودم) چندوقتیست که تصمیم دارم آهسته و...
-
چند نکته در موردِ «ترجمه» و یادداشتِ محمدمهدیِ اردبیلی
شنبه 3 مرداد 1394 01:11
بحثِ ترجمه چندوقتیست که فکروذهنِ مرا بسیار به خودش مشغول کرده. شاید مهمترین تجربهی من در این زمینه تطبیقدادنِ بخشهایی از ترجمهٔ محسنِ ثلاثی از کتابِ «پیامدهای مدرنیت»ِ آنتونی گیدنز بوده. تا پیش از آن تجربه من گمان میکردم مترجمان – دستِ کم مترجمانِ مشهوری همانندِ آقای ثلاثی – تا حدودِ زیادی متنِ اصلی را درست...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 تیر 1394 15:10
هر بار که به پروژههای ناتمامی مینگرم که گشودهبودمشان و نتوانستم به سرانجام برسانم حسرت میخورم. مثنویخوانی، کژتابیهای زبان، شاهنامهخوانی و هزار و یک کارِ دیگر ... البته شرایطِ زندگیام هم در این میان بیتقصیر نبوده و شیوهی نگرشِ من به جهان هم اینگونه است که نباید بابتِ شرایطِ بیرونی و تغییرناپذیر غصه خورد! اما...